کد مطلب:276453 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

ولایت آن حضرت
ولایت آن حضرت برای خداوند، و ولای ما نسبت به آن حضرت، و نیز ولایت آن حضرت بر ما، از مهم ترین اموری است كه به دلیل عقلی و شرعی موجب و انگیزه دعا برای آن حضرت است. در این جا سه موضوع بحث می شود:

موضوع اوّل، ولایت آن حضرت نسبت به خداوند: ولایت در این جا - به فتح واو - به معنی محبّت است، پس هركه خداوند را دوست می دارد ولیّ خداست، بنابراین همه مؤمنین شایسته و صالح، اولیای خداوند - عزّوجلّ - می باشندو دلیل بر این معنی است از آیات قرآن: «أَلا إِنَّ أَوْلِیآءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا وَكانُوا یَتَّقُونَ»؛ [1] آگاه باشید كه اولیای خدا نه ترسی بر آنان هست و نه اندوهگین شوند، آنان كه ایمان آورده و تقوی پیشه ساختند.



[ صفحه 390]



بنابر این كه «الَّذِینَ آمَنُوا وَكانُوا یَتَّقُونَ» بیان و تفسیر اولیاء باشد.

و از روایات: ثقة الاسلام كلینی به سند خود از مفضّل بن عمر روایت كرده كه گفت: ابوعبد اللَّه امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه روز قیامت شود منادی ندا كند، كجایند آن ها كه از اولیای من جلوگیری كرده اند؟ پس گروهی كه بر صورت هایشان گوشت نیست بپاخیزند. آن گاه اعلام می شود: این ها كسانی هستند كه مؤمنین را اذیّت كرده اند و با آنان دشمنی و مخالفت نمودند، ودر دینشان تكبّر ورزیدند. پس امر می شود تا آن گروه را به جهنم ببرند. [2] .

و در همان كتاب به روایت ابان بن تغلب از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام آمده كه فرمود: وقتی پیغمبرصلی الله علیه وآله به معراج برده شد، گفت: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود: ای محمدصلی الله علیه وآله! هر كس یكی از اولیای مرا اهانت كند، آشكارا با من جنگ كرده و من برای یاری اولیای خودم بیشترین شتاب را دارم. [3] .

و نیز در آن كتاب به سند صحیحی از امام صادق علیه السلام مروی است كه فرمود: مؤمن دوست خداوند است او را یاری می كند، و جز حقّ بر او چیزی نمی گوید و از غیر او نمی ترسد.

و در همان كتاب به سند خود از حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام آورده كه فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: پروردگارم مرا به معراج برد و از پشت حجاب به من وحی كرد آنچه وحی كرد و به من فرمود: ای محمد! هر آن كه یكی از دوستان مرا خوار كند به جنگ من سنگر گرفته، و هركه با من جنگ كند با او جنگ نمایم. گفتم: پروردگارا! این ولیّ تو كیست؟ فرمود: او كسی است كه برای تو و وصیّ تو و ذرِّیه شما به ولایت بر تو پیمان گرفته ام. [4] .

چون این را دانستی می گویم: در وجوب محبّت و دوستی اولیای خدا و وجوب بغض و دشمنی با دشمنان خدا تردیدی نیست بلكه از ضروریات مذهب ما است، عقل و نقل نیز بر آن دلالت دارند.



[ صفحه 391]



امّا عقل: شاید نیاز به بیان نداشته باشد.

و امّا نقل: متواتر است ولی ما - از باب تیمّن - به ذكر چند روایت اكتفا می كنیم:

1 - در كافی به سند صحیحی از حضرت ابوجعفر ثانی امام جوادعلیه السلام از پدرش از جدّش مروی است كه امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: خداوند اسلام را آفرید و برای آن میدان و نور و درّ و یاوری قرار داد، عرصه میدان اسلام قرآن و نور آن حكمت، و درّ آن نیكی و معروف است، امّا انصار و یاران آن من و خاندانم و شیعیان ما هستیم. پس خاندان من و شیعیانشان را دوست بدارید كه: وقتی در معراج به آسمان دنیا برده شدم، جبرئیل مرا به اهل آسمان معرفی كرد، خداوند محبّت من و محبّت خاندانم و شیعیانشان را در دل فرشتگان به ودیعت سپرد، كه این محبّت تا روز قیامت نزد آن ها امانت است، سپس مرا به سمت اهل زمین فرود آورد، و مرا به اهل زمین معرفی نمود، پس خداوند - عزّوجلّ - محبّت من و خاندان من و شیعیانشان را در دل های مؤمنین امّتم قرار داد. بنابراین مؤمنان امّت من امانت مرا تا روز قیامت حفظ می كنند. آگاه باشید كه اگر كسی از امّت من در تمام عمرش - كه همه دوران ها را پر كند - خداوند - عزّوجلّ - را عبادت كند ولی خدای - عزّوجلّ - را در حالی كه بغض خاندانم و شیعیانم را در دل داشته باشد ملاقات نماید، خداوند سینه اش را جز به نفاق نگشاید. [5] .

2 - همچنین در اصول كافی به سند خود از یعقوب بن الضحاك از یكی از اصحاب ما - كه سرّاج و خدمتگزار حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام بود - چنین آورده است: امام صادق علیه السلام در حیره بود، من و عدّه ای از دوستانش را برای انجام كاری فرستاد - تا آن جا كه گوید: بازگشتم و - سخن از قومی به میان آمد، عرض كردم: فدایت شوم! ما از آن ها بیزاری می جوییم، چون آن اعتقادی كه ما داریم آن ها ندارند، شما از آن ها بیزاری می جویید؟ عرض كردم: آری. فرمود: پس نزد ما هم چیزهایی هست كه شما نمی دانید، شایسته است كه از شما بیزاری بجوییم؟ عرض كردم: فدایت شوم، خیر. فرمود: و همچنین مطالبی نزد خداوند هست كه نزد ما نیست پس باید خداوند ما را دور بیندازد؟ عرض كردم: نه سوگند به خدا



[ صفحه 392]



قربانت گردم. فرمود: پس آن ها را دوست بدارید و از آن ها بیزاری مجویید، بعضی از مسلمان ها یك سهم و بعضی دو سهم از ایمان دارند. [6] .

این خبر طولانی است و در باب درجات ا یمان اصول كافی آمده است.

3 - در باب «الحبّ فی اللَّه» در كتاب مذكور از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام روایت شده كه فرمود: از محكم ترین گیره های ایمان این كه [شخص] در راه خدا محبّت كند، و در راه خدا حكم گیرد، و در راه خدا ببخشد، و در راه خدا منع كند. [7] .

4 - و نیز در همان باب از كتاب مزبور روایت از آن حضرت از رسول خداصلی الله علیه وآله آمده كه فرمود: كدام یك از گیره های ایمان محكم تر است؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر می دانند، و بعضی گفتند: نماز. بعضی گفتند: زكات. برخی گفتند: روزه. و بعضی گفتند: حج و عمره. و بعضی گفتند: جهاد. آن گاه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برای هر یك از آنچه گفتید فضیلتی هست ولی این ها نیست، و امّا محكم ترین گیره های ایمان محبّت در راه خدا و بغض در راه خدا و دوستی دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا است.

5 - و از حضرت صادق علیه السلام مروی است: هر كس دوستی در راه دین و خشم به خاطر دین نداشته باشد، دین ندارد. [8] .

می گویم: این ها قسمتی از اخبار است كه بر وجوب محبّت اولیا و دوستان خدا دلالت دارد، و چون این مطلب روشن شد، می گویم: تردیدی نیست كه هرچه ایمان كامل تر باشد، محبّت نسبت به اهل ایمان هم شدیدتر خواهد بود، و هرچه مؤمن كامل تر باشد شایسته است كه محبّت نسبت به او شدیدتر و بیشتر باشد، زیرا كه این محبّت به سبب ارتباط ایمانی است كه بین مؤمنین وجود دارد.

با این بیان واجب است كه محبّت تو نسبت به امام زمانت كه اصل و گیره ایمان و كوه ولایت و قله آن است شدیدتر و قوی تر از محبّت نسبت به تمام مؤمنین باشد، بلكه باید آن حضرت را از پدر و فرزند و بلكه از خودت هم بیشتر دوست بداری چنان كه آیه شریفه:



[ صفحه 393]



«قُلْ إِنْ كانَ آبآؤُكُمْ وَأَبْنآؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبُّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»؛ [9] بگو چنانچه پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموالی كه جمع كرده اید و تجارتی كه از كسادی آن می ترسید، و منزل هایی كه خوشایند شما است را، از خدا و رسول او و جهاد در راه او بیشتر دوست دارید، پس منتظر باشید تا خداوند امر حتمی و نافذش را جاری سازد. بر آن دلالت دارد، و نیز حدیثی كه در دارالسلام و غیر آن از علل الشرایع منقول است كه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هیچ بنده ای ایمان نمی آورد تا این كه من نزد او از خودش محبوب تر باشم، و به عترت من از عترت و بستگان خودش بیشتر محبّت داشته باشد، و خاندان مرا از خاندان خودش بیشتر دوست بدارد، و ذات من نزد او از ذات خودش محبوب تر باشد. [10] .

نكته این كه: پوشیده نیست كه محبّت امری است قلبی و كیفیتی است نفسانی، ولی آثار و نشانه های آشكاری دارد كه به وسیله آن ها درجات و مراتب محبّت تو نسبت به محبوب شناخته می شود، از جمله آن نشانه ها این كه: اگر از نظرت غایب شود در دعا كردن برای او اهتمام بورزی، و اگر مصیبتی برایش رخ دهد برای او غمگین شوی، مگر نمی بینی كه هرگاه فرزند شایسته خوشروی وارسته ای داشته باشی و آن فرزند به سفری برود كه جایش را ندانی، هیچ ساعتی از شب و روزت از فكر او بیرون نمی روی و پیوسته برایش دعا می كنی، و از مؤمنین و صالحین تقاضا می كنی كه برای او دعا كنند، آیا این كار جز به خاطر محبّت و علاقه شدید است؟ بنابراین ای كسی كه مدّعی محبّت مولای خودت هستی آیا روزی بر شما می گذرد كه او را فراموش نكنی؟ پس در غیبت او برایش دعا بسیار كنید و فرصت را غنیمت بشمارید.

موضوع دوم: اینكه دوستی ما مقتضی این است كه در دعا كردن برای آن حضرت كوشش و جدّیت داشته باشیم.

دعا كردن برای محبوب در نهاد افراد بشر نهفته و با سرشت آنان آمیخته است، و این



[ صفحه 394]



امر كاملاً واضح است، ولی منظور دیگری را در این جا دنبال می كنیم این كه: لازم است دعای برای آن حضرت را بر هر دعایی مقدم بداریم. توضیح این مطلب نیاز به مقدّمه ای دارد كه می آوریم، انگیزه ها و اسباب محبّت سه چیز است: لذّت و نفع و نیكی. مهم ترین و كاملترین این انگیزه ها سومین آن ها است، [11] بلكه می توان گفت: آن دو سبب اوّل و دوم هم به این سبب برمی گردد.

منظور از نیكی و خیر این است كه وجود چیزی به وجهی از وجوه خیر و نیك باشد، كه هرگاه انسان بداند وجود چیزی یا شخصی مایه نیكی و خیر است از روی طبع آن را دوست می دارد هرچند كه از آن، خیر به او نرسد و هرچه خیرش بیشتر باشد علاقه و محبّت انسان نسبت به او زیادتر می گردد، البته برحسب درجات معرفت و شناخت خیرهای وجود او. حال كه این مقدّمه را دانستی بدان كه تمام انگیزه های موجب محبّت در وجود مولای ما حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشریف - جمع است.

امّا لذّت، كدام لذّت برای مؤمن شیرین تر و بالاتر از زیارت جمال مبارك آن حضرت و تشرّف به وصال او است؟ كه لذت های ظاهری و باطنی آن به قدری زیاد است كه نمی توانم بشمارم، لذا امیر المؤمنین علیه السلام از روی شوق دیدارش آه می كشید - چنان كه در حدیثی در غیبت نعمانی آمده است -. [12] .

و امّا نفع: همان طور كه در بخش سوم كتاب دانستی تمام منافع و بهره ها به بركت وجود آن حضرت به خلایق می رسد، اضافه بر منافع و آثار مخصوصی كه متوقف بر ظهور آن حضرت است، و چه خوش گفته اند به عربی:

«لَقَدْ جُمِعَتْ فِیهِ الَمحاسِنُ كُلُّها»؛ به راستی كه همه خوبی ها در او جمع گردیده است.

و به فارسی سروده اند:



[رخ یوسف كف موسی دم عیسی داری]

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری





[ صفحه 395]



و امّا خیرات وجودش: عقل های ما كوتاه و اندیشه های ما پایین تر است از این كه آن ها را درك كنیم، كه جز اندكی از علم داده نشده ایم، ولی هركس به قدر فهم و هر مؤمنی به اندازه سهم خود مطلب را درمی یابد. هر كه معرفتش نسبت به خیرات وجود شریف آن جناب بیشتر باشد، دعا كردن در نظر او مهم تر است، زیرا كه اهتمام و كوشش در دعا از كمال محبّت و دوستی سرچشمه می گیرد، و كمال محبّت از كمال معرفت حاصل می شود و این یكی از وجوه شدّت اهتمام ائمه علیهم السلام در دعا كردن برای آن جناب و درخواست تعجیل فرجش از درگاه خداوند می باشد. بعضی از وجوه دیگر هم در اوّل بخش هفتم با توضیح بیشتری خواهد آمد.

نتیجه این كه: دوستی و محبّت و ولای ما نسبت به آن حضرت موجب اهتمام و كوشش ما در دعا برای فرجش می باشد، كه بیشتر و پیش تر از دعا كردن برای خودمان و آنچه مربوط به ما است لازم است برای آن جناب دعا كنیم ان شاء اللَّه تعالی.

موضوع سوم: ولایت آن حضرت بر ما: ولایت در این جا - به كسر واو - به معنی سلطه و استیلاء و سرپرستی است، و منظور از ولایت آن حضرت بر ما همان است كه در آیه شریفه: «اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از آنان نسبت به خودشان سزاوارتر است. به آن تصریح شده، چنان كه حدیثی را در بخش سوم در حقّ آقا بر بنده آوردیم، بدانجا مراجعه شود.

و هرگاه یقین و باور داشته باشیم كه آن حضرت در تمام آنچه متعلق به ما است، از خود ما شایسته تر و اولی است، بر خود لازم خواهیم دانست كه در همه چیزهایی كه مورد علاقه ما است آن حضرت را اولی و شایسته تر بدانیم و مقدّم بداریم. و احتمال دارد كه در عبارت زیارت جامعه همین معنی منظور باشد كه می خوانیم: «وَمُقَدِّمُكُمْ أَمامَ طَلِبَتِی وَحَوائِجِی وَإِرادَتِی فِی كُلِّ أَحْوالِی وَأُمُورِی»؛ و شما را بر خواسته ها و نیازها و تصمیم های خودم مقدّم می دارم.

پس ولایت آن حضرت موجب این است كه ما در تمام امور آن جناب را مقدّم بداریم، و در حدیث نبوی نیز دلالت بر این معنی گذشت. و از مهم ترین امور دعا است كه كلید هر



[ صفحه 396]



خیر و صلاح هر پرهیزكار می باشد، پس شایسته است كه آن حضرت را بر خود و هركه مورد علاقه ماست در دعای برای فرج و عافیت سزاوارتر بدانیم.

و در این سه موضوع به حدّ كافی دلایل قوی بیان نمودیم.


[1] سوره يونس، آيه 63.

[2] كافي: 351:2.

[3] كافي: 352:2.

[4] كافي: 353:2.

[5] كافي: 46:2.

[6] كافي: 43:2.

[7] كافي: 125:2.

[8] كافي: 127:2.

[9] سوره توبه، آيه 24.

[10] علل الشرايع: 140.

[11] زيرا كه غالباً آن دو سبب نخستين در معرض زوال و از بين رفتن است كه محبّت نيز از بين مي رود، ولي وجود مولاي ما حضرت صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - منافع وجودش پيوسته موجود است و لذّت مؤمن به وجود آن حضرت پايدار است. (مؤلف).

[12] الغيبة النعماني: 214.